معنی سلاحی جنگی
حل جدول
راکت
سازنده سلاحی جنگی در قدیم
سیاف
سلاحی خودکار
تیربار. مسلسل
جنگی
رزمی
سلاحی سرد
قمه، باتون، پنجه بوکس، تبرزین، تیر، زوبین، گرز، گیوتین، نیزه
لغت نامه دهخدا
سلاحی. [س ِ] (ص نسبی) سلاحدار. (شرفنامه ٔ منیری) (آنندراج). سپاهی. (غیاث). سلاحدار. ساز جنگ برخود برگرفته. سپاهی. (ناظم الاطباء):
بارگهت راست بهنگام بار
مهر سلاحی و فلک پرده دار.
امیرخسرو (از آنندراج).
بود نه چندانکه توان برشمرد
رخت سلاحی به سلح خانه برد.
امیرخسرو (از آنندراج).
فرهنگ فارسی هوشیار
-1 (صفت) منسوب به جنگ لوازم جنگی، (صفت) رزم آور جنگنده حربی.
گشاده سلاحی
حالت و کیفیت گشاده سلاح.
فرهنگ عمید
مربوط به جنگ،
دارای کاربرد در جنگ: سلاح جنگی،
جنگجو، جنگنده،
(قید) [مجاز] با سرعت زیاد، شتابان،
واژه پیشنهادی
هفت تیر
مترادف و متضاد زبان فارسی
دلاور، مبارز، نستوه، جنگنده، حربی
فارسی به عربی
جیش، شائک، عسکری
فارسی به آلمانی
Militär [noun]
فرهنگ معین
(ص نسب.) منسوب به جنگ. [خوانش: (جَ)]
گویش مازندرانی
خروس جنگی
معادل ابجد
192